نقدی بر منهای کبریت از دوست عزیزم آقای مقیمی
نقدی برکتاب: منهای کبریت
شاعر: امیر آزاده دل
انتشارات: بیدگل / 1387
اگر عیبی یا حسنی از کتاب شما را بدانم و نگویم
یا حسودم یا خائن
در هر دو صورت
دردی از دردهای شعر امروز ما کاسته نمی شود
نام کتاب ـ منهای کبریت ـ هم نام مناسبی است و هم با طرح جلد همخوانی دارد و ضمنن ابعاد کتاب 19.5*14.2 این اثر را متمایز با مجموعههای شعری که هر روزه بیرون میآید میکند طراحی صفحات و فونت سرودهها و رنگ نخودی صفحات بسیار پسندیده است و مخاطب را در موقع خوانش به دردسر نمی اندازد باید اعتراف کنم اولین مرتبه ای که کتاب شما را خواندم هم کمی خندیدم و هم به خودم گفتم:«عجب این مدل جانور هم وجود دارد!»
نکتهای که من از خوانش خود شاعر متوجه شدهام این است که رابطهی مستقیمی بین خوانش شعرها و شعرها وجود دارد یعنی اگر مجموعهی دیگری مثلن دشنه در دیس را هم به او بدهیم تن شاملو در قبر عربی میرقصد بسیار سریع ، بدون مکث روی ضربهها و بی هیچ احساسی انگار قصابی این سرودهها را سروده است به نظر بنده اگر شاعر لحن خواندنش را عوض کند هم زبانش مطلوبتر میشود و هم میتواند از اتفاقات زبانی بهتر استفاده کند یک مجری رادیو میتواند یک داستان عاشقانه را طوری اجرا کند که همه شنوندهها تصور کنند این داستان برای خود او اتفاق افتاده است اما میتواند آن قدر بی احساس و بی روح بیان کند که کسی حتا دو دقیقه پای رادیو نشیند شاعر این مجموعه گاهی چون یک روبات میشود و همین مسئله باعث میشود تاثیر پذیری کار ها تقلیل یابد ( ص 54) من اشکالات این کتاب را به موارد زیر طبقه بندی میکنم:
یک ـ در نود درصد مجموعه با شعر مواجه نیستیم کل کتاب گرفتار معظل فقر اندیشه است و کل کتاب هدفی را دنبال نمیکند انگار دغدغهی شاعر فقط لوس بازیهای بچه گانه است مثل:
چشمهایت در بلندترین نقطهی قلبت چادر زده/ ناجنس خانم
بیا با هم برویم یک قهوه بخوریم/ بگو دوستم نداری/ این که این همه قیافه گرفتن ندارد/عزیزم
دو ـ این که شاعر در عین ادعای سرودن شعر مدرن هنوز به معشوقش چو ماه مینگرد جای شگفتی دارد متاسفانه ذهنیت شاعر هنوز کلاسیک است( ص3) و پند و اندرز سعدیوار گاهی آزار دهنده میشود
یادت باشد برای یک قمار باز...
اگر به هم نرسیدیم این گزاره را فراموش نکن...
من هنوز هم نمی دانم با این لحن صحبت کردن با معشوقه آیا پسندیده است یا نه ؟
اگر حدود هفتصد سال است که حافظ و سعدی را دو بال شعر ایرانی می دانند( که آن هم جای بحث دارد) سخن غریبی نیست چون برای نمونه کتاب منهای کبریت اثر نویسندهای است که خود را منتقد ادبی هم میداند و بدون هیچ اغراقی باید بگویم بنده این بیت از سعدی را با کل مجموعهی شما عوض نمی کنم
شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن / تا که همسایه نداند که تو در خانهی مایی
و عجیب است کسانی که اشراف به ادبیات کلاسیک و مدرن ما دارند این گونه از پشت خنجر میزنند البته کار درستی نیست که شعر کلاسیک را با کار به اصطلاح مدرن مقایسه کردن اما واقعا سعدی به جای زجه موره شعر سروده است و ما در بیت بالا همه چیز داریم ،وزن، قافیه، کشف، تاویل، خدا، دختر همسایه، وجود انسان و حتا نوع خوانش هم تقریبا ثابت است
سه ـ تکرار بیش از اندازه فعل حتا در کارهای کوتاه( ص59) 14فعل، (ص57 ) 15فعل، (ص2/55 ) 8فعل
در این 74 صحفه 37 مرتبه کلمه عشق یا مشتقات آن تکرار شده است حال از شاعر می پرسم که آیا نمی شد به جای این رمانتیک بازیها، سوژههای دیگری انتخاب میشد فضاهای دیگری رقم میخورد تا این همه کلمهی عشق آزار دهنده نباشد؟
چهارـ در بسیاری از کارها فقدان فرم دیده میشود(ص49) اندیشهها و احساسات شاعر با زبان و سوژه همخوانی ندارد و انگار اشلی روبه روی شاعر است که تمامی موضوعات را داخل آن قرار میدهد بدون هیچ وسواس و هیچ پرداختی مثلن ضعف تالیف و ضعف در نثر معمولی در شعر (ص 74)
شاعر در تمام شعر یا قسمتی از روایت دچار تردید میشود و واقعن نمیداند مخاطب از او چه میخواهد برای نمونه (ص51) ما با پایان بندی ضعیفی روبرو هستیم: « پا برهنه ها بوی عاشق میدهند»
پنچ ـ سوژهی اکثر کارها زجه موره های عاشقانه است، اندکی فضا سازی، کمی چاشنی طنز ولی در اکثر کارها به دلیل این که گره خوردگی بین تخیل و عاطفه صورت نمی گیرد ما با شعر روبرو نیستیم حتا در بسیاری از کارها کشفی صورت نمیگیرد (ص23)مثل: آمدی میوه فروشی یک کیلو هویج خریدی/گفتی هویج دوست داری
.................................
..................................
دانه لق عشق را تو در دهانم کاشتی ( صد رحمت به ایرج میرزا)
شش ـ خود شاعر هم اعتراف میکند که درک منطقی از عشق ندارد و انگار عشق دستاویزی است
برای مقاصد ... او، نام منهای کبریت رابطه ی مستقیمی با لحن زنانهی سرودهها دارد و شاعر غیر مستقیم میگوید که می خواهم از من و تویی برایتان بگویم اما با لحن غیر مردانه مثل:
وقتی قهر میکنی تو دل برو تر میشوی/میدانستی؟ /اصلن بخاطر همین جورچیزهاست که دوست میدارمت/ قهر قهر تا روز قیامت( ص 16) اوا خاک عالم
هفت ـ متاسفانه بازی زبانی هم کمک حال نویسنده نمیشود مثلن( ص52) یا (ص 60 )
لج تمام شعرهایم را در آوردی/ آنها هم شکلک تو را در آوردند/ در به در شدیم
موقع رفتن/ برای دیدن که نه/ برای نفس کشیدن/ لای در را باز بگذار/ هل نکن /زیاد نه / آن قدر که در به درم کنی
ویا استفاده از ادبیات چاله میدانی: بند تنبان دلشان در میرفت (ص 1/38 ) ویا: دل گرمی تو به درد عمه ات می خورد ( ص 48 )
و در انتها باید بگویم که حد فاصلی است بین اندیشهی شاعرـ البته به ظاهر شاعرـ و سوژه ای که که با نهایت تاسف به آن هم احاطه ندارد، گاهی فقط فکر میکند که عاشق است، گاهی لودگی در میآورد گاهی بدون هیچ عصیانی دست به قلم میبرد و انگار فقط با یک تار از سه تار مینوازد ایشان به جای این که این مجموعه را از کارهای خود آراسته نمایند بهتر نبود این کتاب مجموعهای باشد از شاعرانی که هیچ اثری منتشر نکردهاند برای نمونه هشتاد شعر از چهل شاعر با همین مختصات، حتا میشد خود ایشان نقدی بر این مجموعه داشته باشند هم از نظر شعری به مراتب قویتر بود و هم شاید از نظر نقد و اگر فرض کنیم هر شاعر فقط ده کتاب خریداری کند به شش ماه نرسیده این کتاب به چاپ دوم میرسید هم آقای آزاده دل مطرح میشدند و هم آن چهل شاعر ننه مرده! اما اگر امروز ما آقای آزاده دل را محکوم میکنیم باید آن کسانی را هم که ایشان را ترقیب به چاپ این اثر داشتهاند محکوم کنیم آنهایی که بیدلیل دست میزنند تبریک میگویند نظر ادبی صادر میکنند و همین میشود که میبینیم آنهایی که در هر سوراخ موشی دنبال وزن و قافیه و ردیف میگردند و حتا بیرحمانه به ما میتازند حق ندارند کارشناس ادبی شوند شاعر سازنده است و مانند همهی سازندگان دیگر به مایهی کار نیاز دارد و این مایه برای شاعر تجربههای اوست تجربهی حوادثی نیست که برای کسی روی میدهد بلکه بهرهای است که آن کس از حوادثی که برای او رخ داده است به دست میآورد تجربه، استعداد کار بستن وقایعی است که روی داده نه خود آن وقایع در مجموع این اثر گرافیکی را یک تجربهی قابل تامل برای ایشان میدانم مسلمان نشنود کافر نبیند!