شعر امروز ایران که بعد از نیما جانی دوباره گرفته حالا با نداشتن قانون در ورطه ی نادرستی افتاده است کار منتقد امروز این است که با تحلیل شعر امروز راهی را برای قانون مند کردن کاری که نیما آغاز گر آن بود پیدا کند شهری با قانون بد بهتر از شهری بی قانون است ما باید یادمان باشد که روزگار بی رحم تر از آن است که فکر می کنیم و به قول نیما غربال به دست ها از راه می رسند استعداد هایی که تن به قوانین ندهند محکوم به فنا هستند

دفتر شعر امین احراری تلاشی است در جغرافیای شعر امروز شاعر این مجموعه دست کم از تئوری های روز و این زمان ما با خبر است اما من قبل از ورود به این مبحث از زواویه ی دیگر وارد شعر این مجموعه می شوم و در بخش دوم خواهم گفت که این مجموعه پایش را روی چه غول هایی گذاشته است و آیا به سلامت از این وادی گذر کرده یا نه

ما از دو منظر به شعر امروز می توانیم نگاه کنیم و یا به عبارت دیگر

شعر امروز دو محدوده را برای خود تعریف می کند:

1- فاصله از ادبیات گذشته ایران

2- فاصله از زبان معیار امروز ایران

یک

شعرهای این کتاب در نگاه نخست فاصله ی خود را با ادبیات گذشته ی ما حفظ کرده است یعنی ما در بافت واژگانی این مجموعه اثری از زبان شط گونه و نگاه عرفان زده موجود در ادبیات گذشته خود چیزی نمی بینیم موسیقی آهنگینی که یادگار جامعه فئودالی و جامعه ای که پایگاه اجتماعی آن ساخته شده از قومیت و روستا است

همین طور اثری از واژگانی که در دل ادبیات ما جا خوش کرده اند ادبیات گل و بلبلی با ترکیبات و استعاره های، شمع و گل و پروانه ای و یا از روابط اجتماعی جامعه ی فئودالی که راس آن پادشاه و حاکم است و دیگران بنده که این رابطه تسری پیدا کرده به رابطه ی عاشق و معشوق.

این جامعه برای همین مشعوق ادبیات گذشته ما گاه تا نزدیک خدا گونه شدن پیش می رود و برمی گردد معشوق بی چاره هم تا مقام سگ درگاه نزول می کند تا بلکه اتفاقی بیافتد

عنصر تکرار دیگر خصیصه ی متن فئودالی است که نیما با دو گونه تکرار مبارزه کرد یکی تکرار وزن یا عروض و دیگری تکرار قافیه در جای مشخص که انواع ادبی در ادبیات گذشته ما را می ساخت

اما تکرار واژه و سطر نیز یادگار همان جامعه فئودالی است که در شعر امروز ما رخنه کرده است به عنوان مثال از شعرهای این مجموعه:

شعر صفحه ی 13و 14 : « آدم همین گونه که هست/ هست ؛ می نشیند / نشسته است ؛ می ایستد/ ایستاده است

می میرد / مرده است ؛ من نمرده ام»

و یا در شعر صفحه ی 15و 16سطر ابتدای شعر:« هر شب تمام شهر را کشیک می دهم » در انتهای شعر با اندکی تغییر دوباره تکرار می شود:« هر شب تمام تو را کشیک می دهم» و یا در همین شعر سطر:« سهم ما از زن های روسپی خیره ماندن است » در انتهای شعر دوباره با اندکی تغییر تکرار می شود:« سهم ما از زن های روسپی معطل ماندن است»

و یا در شعر صفحه ی 17 و 18 گزاره ی:« من زندانی سلول شماره شش» یک با در ابتدای شعر و یک بار در میان شعر تکرار شده است

و یا در شعر صفحه ی 19 و 20 این دو سطر را در ابتدا و انتهای شعر می بینیم که اختلاف واژگانی کمی دارند:« این جا سرباز خانه ی کوچکی است » و « این جا حیات خلوت یک سرباز خانه است» این نکته نیز محل اشاره دارد که حیاط خلوت با « ط» دسته دار است نه با « ت» دو نقطه البته سبک نوشتار شاعر ما را به این سمت نمی برد که که حتمن استعاره ای در کار بوده است پس با این حساب اشتباهی تایپی است

در شعر صفحه ی 20 گزاره ای ابتدای شعر:« واکسی ها حق دارند اعتراض کنند» با اندکی تغییر در سطرها بعدی تکرار شده است:« واکسی ها حق دارند مرا سیاه کنند»

و تکرار واژگانی صفحه ی 31:« روزی کنار شبی/ روزی کنار کنار شبی/ روزی در شبی» و :« شبی کنار تو/ شبی کنار کنار تو/ شبی در تو»

شعر صفحه ی 32 و33 این گونه آغاز می شود:« این کلمات عاشق که می شوند» واین گونه پایان می پذیرد:« کلمات که به راه می افتند دوباره عاشقت می شوم» تکرار را به وضوح می بینیم در همین شعر سطر:« کلمات که به راه می افتند» را دوباره در چند سطر قبل تر به این صورت می بینیم:« و کلمات به راه می افتند»

در شعر صفحه ی 34 و35 سطر:« سپاسگزارم پروردگارا» درا بتدا و تقریبن در انتهای شعر دوباره تکرار شده است

در شعر صفحه ی 36 و 37 واژه ی« مشت» ده بار تکرار شده است

البته امین احراری دوست عزیز من در شعر صفحه ی 38 و 39 به این نکته اعتراف می کند در سطرهای:« تکرارت می کنم / مثل نت هایی که هر روز تکرارم می کنند» و من با اعتراف شاعر پرونده ی مثال زدن ها را به پایان می برم و به این نکته بسنده می کنم که در شعر های سریالی «تخت خواب دو نفره» این تکنیک کاملن مشهود است

بگذارید همین جا تکلیفمان را با تکنیک تکرار روشن کنیم شاید خیلی از شماها بگوید خوب چه اشکالی دارد چون در گذشته استفاده می شده حالا نباید استفاده کرد خیلی از تکنیک ها در گذشته بوده حالا هم در شعر امروز استفاده می شود و اصلن نمی شود که استفاده نشود من هم با شما موافقم اما چند نکته را می خواهم به آن اشاره کنم

اگر تکنیک تکرار به عنوان تکنیک استفاده شود من با آن مخالفتی ندارم اما برای آن دو شرط نیز دارم شرط اول این است که کم و به جا استفاده شود دوم به روز رسانی شود و در استفاده اش خلاقیت لحاظ شود هر چیز که تکرار شود تاثیر گذاری اش را از دست می دهد سر این تکنیک نیز این بلا آمده است

اما اگر این تکنیک پایش را فراتر بگذارد و شکل دهنده ساختار شعر امروز باشد نه من در این جا با ان مخالفت می کنم همان ساختاری که در یک دوره عروض و قافیه می شود، یک روز موسیقی درونی، یک روز قاقیه ی درونی و حالا به فرمی دیگر و لباس و شمایلی دیگر خودش را به شعر مدرن ایران تحمیل می کند و ما باید بداینم که جنگ نرم شعر دیروز با شعر امروز ادامه دارد شما بگویید چه فرقی میان تکرار مصرع اول شعر دیروز در مصرع آخر و تکرار سطر نخست شعر امروز در سطر پایانی آن جا که حافظ می گوید:« ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر» و امین احراری که گزاره:« آدم همین گونه که هست/ هست» را در ابتدا و انتهای شعر خود در صفحه ی 13 و14 تکرار می کند

بگذارید با ذکر مثالی این بحث را به پایان برسانم اسب وسیله حمل ونقل در جامعه ی فئودالی است و ماشین وسیله حمل ونقل در جامعه ی صنعتی اسب در جامعه صنعتی استفاده می شود اما در سیرک در مسابقات اسب سواری حتا جزو لاینفک مراسم سلطنتی ملکه ی انگلستان است که در مراسم ازدواج ولیعهد انگلستان حضوری گرم داشتند همان طور که می دانیم انسان های زیادی حضور نداشتند اما اسب ها بودند

خوب اگر این استدلال باشد که هنوز هم در مناطقی اسب بهترین وسیله حمل ونقل است مثلن مناطق کوهستانی من هم حرف شما را می پذیرم ولی به این نکته نیز دقت می کنم که آن منطقه توسعه نیافته است چون اگر توسعه یافته بود و جاده داشت حتمن مردم آن مناطق هم از ماشین استفاده می کردند

به نکته ی خیلی گذرا اشاره می کنم و بعد وارد بخش دوم نقدم می شوم در مجموعه امین احراری سه طرح می بینیم اگر طرح شعر است چرا اسمش طرح است و اگر شعر نیست چه نیازی است که ما آن را در مجموعه ی شعر بگنجانیم در ادبیات گذشته شاعران یک یا دو بیت می گفتند چون نمی توانستند آن را غزل کنند در انتهای کتاب شان به عنوان تک بیتی و یا دوبیتی می آوردند این همان جنگ نرم رسوخ ادبیات کهن به شعر امروز است

دو

در این مجموعه چهار ارجاع را می بینیم: صفحه ی 37 از مجید سعد آبادی، صفحه ی55 و 67 از حافظ موسوی، صفحه ی 64 از تی اس الیوت اگر به شعرهای دیگر این مجموعه دقت کنیم از ایما، اشاره، تلمیح، ارجاع و... چه آشکار، چه پنهان خبری نیست یعنی شاعر چه از شعر گذشته ی ایران مثل حافظ ، مولوی، خیام یا شعر مدرن مثل شاملو، اخوان، فروغ یا ادبیات داستانی مثل هدایت، چوبک، گلشیری یا ادبیات نمایشی مثل ساعدی، بیضایی، رادی و چه از ادبیات غرب به طور اعم، هیچ خبری نیست هر آن چه هست زبان خودش را به دقت جدا کرده است

حال بیاییم چند نظر از ساختارگرایان و پساساختارگرایان را با هم مرور کنیم:« نشانه ها معنا مندی شان نه به خاطر کارکرد ارجاعی بلکه به خاطر کارکردشان در نظام زبانی موجود در هر موقعیت است» و:« مرجع نشانه نه خود جهان بلکه همین نظام است» و:« در این دیدگاه هیچ گونه واقعیت فرا زبانی یا غیر زبانی وجود ندارد یا دست کم نمی تواند منشا معنا باشد» و:« واقعیت همیشه از طریق یک نظام معنایی خاص ساخته و برای انسان قابل فهم می شود» حالا با بیان این نظریات شاید معلوم شود که چرا شاعر این مجموعه یک چنین ساختی را برای خودش انتخاب کرده و خواسته با این رفتار زبانی بین متن خود و زبان معیار مردم فاصله بیاندازد و با این تکنیک زبان را به شعر نزدیک کند در این نگرش« شعر هدفی عملی یا شناختی را دنبال نمی کند و در پی انتقال اطلاعات یا صورت بندی دانش و آگاهی ورای خود نیست زبان شعری عمدتن خودآگاه است شعر خود را در حکم « رسانه ی» تثبیت می کند که در ورای« پیامی» که در خود جای داده قرار دارد ویژگی خاص شعر آن است که توجه را نسبت به « خود» برمی انگیزد و به گونه ای نظام یافته خود را تشدید می کند در نتیجه در شعر کلمات صرفن ابزارهای انتقال افکار نیستند بلکه نهادهایی عینی، مستقل قائم به ذاتند» در این نگرش شعر یک خصیصه وجود دارد که در این سخن یاکوبسن است « خصیصه ی ممیزه ی شعر در این واقعیت نهفته است که واژه به منزله ی یک واژه درک می شود و نه نماینده ی چیزی که به آن ارجاع شده است یا فوران احساس» که شاعر این مجموعه با توضیحاتی که داده شد شعر خود را به نظر خود به سمت شعر مدرن سوق داده است اما ساختار گرایی جنبشی بود که رو به روی تفکر کلیسا و قدرت پدر مقدس قد علم کرد که روایت کلان را به زیر بکشد که نیچه با تئوری مرگ خدا این کار را کرد و وقتی انقلاب 1968 فرانسه متوجه شد که روایت کلیسایی در رژیم دوگل و سیستم دیکتاتوری پدر معابانه دوباره ظهور کرده تئوری مرگ خدای نیچه در تئوری مرگ مولف بارت ظهور پیدا کرد تا بار دیگر با روایت کلان مبارزه کند پس آن چه یک شعر را مدرن می کند مبارزه با روایت کلان است نه بی ارجاعی در متن آیا این شعرهای این مجموعه روایت کلان را به نقد کشیده که وارد دنیای مدرن شود یا نه و به سرف خودمختار بودن نمی توان وارد اردوگاه مدرن شد آن چه که نیچه، ویتگنشتاین، فوکو، بارت، دریدا مطرح می کنند حذف متافیزیک از روابط بین واژگانی است و این درپچه ورود به شعر امروز است



نوشته شده   در ساعت 12:18 | لینک  |